Sunday, August 1, 2010

استقلال،آزادی،جمهوری ایرانی

شعار«استقلال،آزادی،جمهوری اسلامی» در انقلاب اسلامی 57 چکیده خواست مردم بود. شعارهای تعیین کننده یک جنبش و حرکت اجتماعی اینچنین اند. آنها پیام های اصلی یک جنبش را فشرده و وقابل انتقال به عموم مردم می کنند. به این ترتیب ایده هایی که زمانی ویژه نخبگان و محافل روشنفکری بوده عمومییت می یابد. این ایده ها قابل نقد و بررسی ست و ممکن است ایرادهایی داشته باشد ودر نتیجه "خودانتقادی مردم" تصحیح شوند اما کسانی هستند که بر این اساس گمان می کنند که «مردم نمی فهمند چه می گویند». مردم نه تنها می فهمند بلکه فهم شان "تعیین کننده"است.

اگر شعار تعیین کننده مردم در انقلاب 57«استقلال،آزادی،جمهوری اسلامی» بود شعار تعیین کننده مردم در جنبش سبز هم شعار«استقلال،آزادی،جمهوری ایرانی»است. شعار تعیین کننده آن شعاری ست که نزاع بر سر نظام سیاسی آینده (داو مبارزه)را خاتمه می دهد چرا که مردم فصل الخطاب اند. اگر انقلاب 57 یک "انقلاب اسلامی" بود جنبش سبز یک "انقلاب ایرانی" بود. از شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" گرفته تا همین شعار«استقلال،آزادی،جمهوری ایرانی» بیان این واقعیت است. با این حال جنبش سبز به نوعی ادامه انقلاب57 بود(از جنبه سلطنت ستیزی اش). جنبش سبز در تمام مراحل اش از انقلاب اسلامی 57 الگوبرداری کرد. از"الله اکبر" گوئی های شبانه بر پشت بام ها وشعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و"محمود خائن آواره گردی خاک وطن را ویرانه کردی...مرگ بر تو مرگ بر تو..."که یادآور شعارهای "مرگ بر شاه" و "ای شاه خائن آواره گردی...." در انقلاب اسلامی 57 بود همه و همه به نوعی داو مبارزه را تعیین می کنند والبته رای مردم را. این جنبش، انقلابی آرام علیه نهاد ولایت فقیه بود از این جهت که ادامه سلطنت است. اینکه ما از حقوق شهروندی سلطنت طلبان یا طالبان دیکتاتوری پرولتاریا دفاع می کنیم به معنای این نیست که آینده ای برای سلطنت و دیکتاتوری پرولتاریا در این کشور هست و ما ممکن است مثلا سلطنت یا ولایت مشروطه را بپذیریم. «رانه سلطنت ستیزی» با انقلاب 57 شکل گرفته است وهمین رانه امروز با ولایت فقیه در ستیز است. ما نمی توانیم چیزی تحت عنوان ولایت مشروطه فقیه را بپذیریم. هر چقدر هم که از "عقل سلیم" برهان بیاورید این رانه در درون ما تصمیم دیگری می گیرد. در ایران آینده ای برای ولایت نیست. رابطه والی (سلطان) با رعیت با رابطه شهروندی اختلاف فاحش دارد. شهروندی رابطه فرد با یک کشور است در حالی که رعیت بودن رابطه فرد با یک شخص است. جمهوری ایرانی یعنی «شهروند ایران بودن» نه«رعیت ولی یا والی فقیه بودن»( جمهوری اسلامی). داستان«امام و امت»تمام شد اکنون زمان«دولت-ملت» است.

جنبش سبز ادامه انقلاب57 است بنابراین انقلاب 57 در مرزهای خودانتقادی مردم هنوز معتبر است. استقلال و آزادی و نفی سلطنت هنوز هم خواست مردم است. اگرمردم در انقلاب 57 جمهوری مبتنی بر رابطه امت با امام می خواستند امروز هم جمهوری می خواهند اما جمهوری مبتنی بر رابطه شهروندان با تمامیت ایران. تفاوت این دو جمهوری است که تفاوت انقلاب اسلامی57 و انقلاب ایرانی88 را نشان می دهد.

آخرین نکته ای که باید مدنظر قرار داد مساله"عصبیت" و ارزیابی آن است. این خلدون «عصبیت قومی»را عنصر برسازنده تمدن می داند و امیل دورکیم آنرا تحت عنوان«شعور جمعی» می ستاید. برخی گمان می کنند چون مردم بر اثر عصبیت شعار «استقلال،آزادی،جمهوری ایرانی»و بقیه شعارهای از این دست را سر داده اند پس این شعار معتبر نیست. هگل اگر زنده بود اینها را با عبارت«جان زیبا» می نواخت. فارغ از اینکه این نگاه خیره منتقد به شعور جمعی مردم توهین می کند یا نه، نشان دهنده بی توجهی این "جان زیبا" ها به نقش تمدن ساز عصبیت و شعور جمعی یعنی یگانه امکان ما برای تغییروضعیت است. گو اینکه با نشستن روی ماتحت(اصطلاحی از نیچه) می توان حرکت وتغییری پدید آورد. صرف نظر کردن از این یگانه امکان برای تحقق دموکراسی و نگاه تحقیر آمیز به عصبیت وشعورجمعی مردم با اتکاء به "عقل سلیم" عین صرف نظر کردن از خود دموکراسی ست. ما امروز به این عصبیت نیاز داریم.

No comments:

Post a Comment

http://www.balatarin.com/users/marcos/links/submitted