Sunday, July 25, 2010

براندازی جمهوری اسلامی و تاسیس جمهوری دموکراتیک

با نقد کتاب "براندازی،ضد ولایت فقیه" آغاز می کنیم که البته کتاب خوبی ست و ارزش نقد کردن را دارد. در مقاله قبلی(جنبش جمهوری خواهی سبز، فرزند جنبش سبز)از جهت ماهیت نظام موجود ولایت فقیه(اتوریتر یا توتالیتر؟)آن کتاب را نقد کردیم. امروز می خواهیم با نقد فانتزی بنیادین آن کتاب که فانتزی بنیادین اکثریت ما ایرانیان است مطلب را به پیش ببریم. ما ایرانیان چنان درباره مشروطه خواهان غلو می کنیم که گویی مشروطه خواهان فراتر از مثلا محمد خاتمی فکر می کرده اند. آنها هم خواهان«عدالت سازگار با دین» بوده اند. یعنی اگر عدالت با دین(یا قرائتی از دین)سازگار نباشد باید به جای آن ستم را برگزینیم. همیشه در طول این صد و چند سال از کیسه دموکراسی و آزادی وعدالت برداشته ایم تا دین سرپا بماند چرا که نتوانسته ایم بین دوگانه«عدالت یا دین؟»یکی را انتخاب کنیم. «بیش ازصد سال فرصت سوزی»، این است نام واقعی آنچه از مشروطه تاکنون بر ایران گذشته است. ما چیزی به اسم "مشروطه خواه" نداشته ایم بلکه عموما "مشروطه مشروعه خواه" داشته ایم. اسطوره ساختن از این موجودات ناقص الخلقه تنها به درد ارضای حس خودشیفتگی ما می خورد. نه ، ما گذشته پرافتخاری نداشته ایم. باید این توهمات را از خودمان دور کنیم و تعلیمات خاتمی های این یک قرن را به دور بریزیم و از نو مفاهیم مدرن را بیاموزیم بدون هیچ گونه تقلیل و از سروته آن زدن. ما دموکراسی و آزادی را با یکسری امور تخیلی اشتباه گرفته ایم و این "آزادی تخیلی"،"دموکراسی تخیلی" ،"سکولاریزم تخیلی"،"جامعه مدنی تخیلی" وهزار"....تخیلی" دیگر، روح ایرانی را به یک «روح خودفریب، خودشیفته و متوهم» بدل کرده که توان دیدن و شنیدن حتی یک حقیقت کوچک را درباره این مفاهیم ندارد و مدام در طلب امر موهوم آمار کشته هایش را بالا می برد. روح ایرانی باید از خود اسطوره زدایی کند. صد سال خودفریبی و هرزه ستیزی هیچ افتخاری ندارد.«جمهوری اسلامی» همان«مشروطه مشروعه»بود و تقی زاده و آخوند زاده و دیگر مشروطه مشروعه خواهان همان تصوررا از "مشروطه" داشتند که خمینی از "جمهوری"داشت. تنها متفکر قابل احترام در طول این صد سال احمد کسروی ست که قاتل اش نخستین جرقه های انقلابی-اسلامی را در دل آقای خامنه ای روشن کرد. کتاب ارتجاعی کشف الاسرار خمینی حاوی فتوای قتل این متفکر بزرگ بود.

نویسنده کتاب مورد اشاره ما نیزگرفتار توهم عمومی ایرانیان ست و گمان می کند "مشروطه مشروعه خواهان " دنبال "دموکراسی لیبرال و لائیک" بوده اند. او از نظامی سخن می گوید که ممکن است هر شکلی داشته باشد(حتی شکل سلطانی) اما محتوای اش دموکراتیک باشد. این تفکیک «شکل نظام/محتوای نظام» بیش از همه مرا یاد "امام"خمینی می اندازد که می گفت شکل نظام جمهوری و محتوای اش اسلامی باشد. این تفکیک که مورد علاقه نظریه پرداز نازی ها کارل اشمیت بود اساس فاشیزم است. ما هنوز نتوانسته ایم یک گام ،حتی یک گام، فراتر از خمینی بیندیشیم.برخلاف تصور آقای کامران مساله ما دقیقا «شکل نظام» است. "شکل نظام" باید دموکراتیک باشد و گرنه همه دم از محتوای دموکراتیک می زنند. از منظر "محتوای نظام" حق با احمدی نژاد است: در ایران آزادی نزدیک به مطلق وجود دارد. پس داو (آنچه دعوا بر سر آن است)مبارزه بر سر شکل نظام است: ولایت شاه و شیخ یا جمهوری؟ مردم انتخاب خودشان را کردند. آنها در روز روشن شعار دادند:«استقلال ،آزادی،جمهوری ایرانی».

بنابراین هدف مشخص است: براندازی جمهوری اسلامی و تاسیس جمهوری دموکراتیک. حال باید دید این هدف منطقا چه استراتژی و تاکتیک هایی را برما الزام می کند. معمولا گفته می شود که براندازی به سه شکل اتفاق می افتد: کودتا،جنگ داخلی و شورش انقلابی. اما این در حقیقت «براندازی مادی»ست آنچه اهمیت اصلی را دارد«براندازی معنوی»ست. براندازی معنوی دگرگونی اساسی در" اخلاق جمعی" ست. براندازی معنوی یک استراتژی ست در حالی که «مبارزات بی خشونت»یک تاکتیک است و شایسته نام استراتژی نیست. دستورسلبی«خشونت نکنید» که انکار و طرد "شور انقلابی" مردم است باعث تحریک مردم به تخطی از آن و در واقع عامل خشونت بیشتر است. ما به عوض طرد و انکار منحرفانه شورانقلابی باید به سمت والایش و روحانی کردن این غریزه حیاتی جنبش حرکت کنیم. ما نمی گوئیم«خشونت نکنید»بلکه می گوئیم«بی رحم باشید» و بی رحم واقعی کسی ست که «هسته روحانی» ضدجنبش را متلاشی می کند نه پوسته فیزیکی اش را. «روح، دیکتاتوری ست»(والتر بنیامین) و براندازی واقعی، تکه تکه کردن روح حاکم است. بدون براندازی روح حاکم،براندازی فیزیکی حاکمیت(کودتا،جنگ داخلی،شورش انقلابی) بی فایده بلکه مضر است.«انقلاب پیش از آگاهی توده ها فقط یک فاجعه است»(علی شریعتی). هر چه براندازی معنوی وسیع تر باشد وسعت و خشونت براندازی فیزیکی کمتر خواهد بود با این حال حداقلی از خشونت ناگزیر است.

اما براندازی معنوی دقیقا چیست؟ نگریستن از بلندای یک اخلاق والاتر به اخلاق جمعی موجود و حاکم کردن اخلاق والاتررا براندازی معنوی یا براندازی اخلاقی می گوئیم. این نگریستن از بلندای اخلاق والاتر به اخلاق پست مشابه آن چیزی ست که نیچه«نگریستن از فراسوی نیک و بد»می نامد. براندازی معنوی در شرایط کنونی ایران یعنی نگریستن از بلندای اخلاق دموکراتیک به اخلاق جمعی فاسد اسلامی و حاکم کردن اخلاق دموکراتیک. هر نگریستن و مشاهده ای نقطه کوری دارد(به نظریه سیستم های اجتماعی نیکلاس لومان مراجعه شود) و نقطه کور این نگرش این است که اخلاق اسلامی مطلقا توحش است که بدون تردید بزرگنمایی ست. تا بوده بشر اخلاقی بوده و انسان ماقبل اخلاقی فقط یک افسانه است. این نقطه کور گناه نخستین هر اخلاق و ثمره نزدیک شدن به درخت نیک و بد است(ان الانسان کان ظلوما جهولا). این کوری موضعی غرامتی ست که باید پرداخت تا اخلاق دموکراتیک را بر جامعه حاکم کرد. «تمامی وسایلی که با آنها بنا بوده است بشریت، اخلاقی شود از بیخ-و-بن غیر اخلاقی بوده اند»(نیچه،غروب بت ها). نخواستن این امر غیردموکراتیک(یا به واقع«هسته استبدادی دموکراسی») عین نخواستن دموکراسی ست دموکراسی ِ منهای دموکراسی ست. کانت این "حفره غیر اخلاقی" در درون هر اخلاقی را با عنوان "شانس اخلاقی" بررسی کرده است. مثال کانت شورش انقلابی ست. شورشیان اگر موفق شوند نظم اخلاقی موجود را براندازند در نظام تازه مجازات نخواهند شد. این«هسته غیر اخلاقی» در درون هر اخلاق ای چنان اساسی و تعیین کننده است که می توان بر اساس آن آزمونی برای اخلاق والاتر پیش نهاد:«آن اخلاقی که بتواند در دل مغاک خود(هسته غیر اخلاقی خود)بنگرد و سرنگون نشود اخلاق والاتر است». اخلاق اصلاحات به رهبری خاتمی در سال 84 از این آزمون سرافکنده بیرون آمد اخلاق مبارزات بی خشونت هم در روز عاشورا.

اخلاق دموکراتیک اما موفق خواهد شد، اخلاق دموکراسی واقعی نه دموکراسی تخیلی و گله ای. دموکراسی با این تعریف:

«دموکراسی برخلاف نظر آقایان تأسی به باورهای اکثریت نیست بلکه دفاع سازش ناپذیر از حقوق اقلیت ها در مقام شهروند متساوی الحقوق و متساوی المنزلت است»(عبدی کلانتری)

وشکل متناسب با این محتوا "جمهوری دموکراتیک" است.

No comments:

Post a Comment

http://www.balatarin.com/users/marcos/links/submitted