نقد دکتر جلائی پور، وقاحت و بی شرمی می خواهد بی حیائی بازجو-لات-مذهبی های حاکم بر ایران. چگونه میتوان صاف توی چشمهای زیبای جلائی پور نگاه کرد و بدون"شرم" با او به زبان سخت سخن گفت؟ از طرفی نمیتوان و نباید به هیچ بهانهای از نقد پا پس کشید. اینجا با یک مسئولیت نامتقارن و یک طرفه سروکار داریم. پس سرم را پائین میاندازم و به جای همه لات-مذهب های حاکم خجالت میکشم ولی دست از نقدت برنمیدارم دکتر.
دکتر جلائی پور، سبز ها را به دو دسته تقسیم میکند: سبزهای انقلابی و سبزهای اصلاحطلب(مصاحبه با سایت کلمه به تاریخ ۲۲ تیر۸۹). ایشان سبزهای انقلابی را که خواهان «انقلاب آرام»اند ۲۰ درصد مردم و سبزهای اصلاح طلب را ۸۰ درصد مردم میداند. در اصل این ادعا من با ایشان بحث نمیکنم(که مثلا این نتیجه گیری محصول نگاه درون سیستمی ست نه برون سیستمی) و حتی با فرض پذیرش ادعای ایشان بحث را پیش میبرم. دراقتصاد و مدیریت، اصلی داریم به نام«اصل پارتو» که به لحاظ «نگاه فاکت شاختی»با دیدگاه جلائی پورهمخوانی دارد. مطابق این اصل باید ۸۰ درصد انرژیات را روی ۲۰ درصد مهمتر متمرکز کنی تا به بیشترین نتیجه برسی یعنی ۸۰ درصد موفق شوی. ممکن است گفته شود این نگاه مرکزگرا و شی کننده است اما من کاری نکردهام جز اینکه منطق نگاه فکت شناختی شما را که در بنیاد خود شی کننده است تا به انتها ادامه دادهام. اگر ایراد هست از شی کنندگی خود این«واقع گرایی» ست. پس یا باید منطق فاکت شناختی را با تمام لوازمش پذیرفت از جمله همین اصل پارتو که مبنای کتابچههای مبتذلی مثل«قورباغه ات را قورت بده»و امثال آن است یا اینکه این نگاه شی واره را عوض کنیم و«نگاه پدیدارشناختی» را اختیار کنیم یعنی پدیدارشناسی روح جنبش سبز. این مطالعه "کیفی" به جای آن مطالعه"کمی"، البته انسانی تر و مرکز گریزتر است.
روح عبارتست از «آگاهی از اندیشه آزادی». در اینجا یک آگاهی جمعی مورد نظر است. روح جنبش سبز همان روح انقلاب ۵۷ و روح انقلاب مشروطه است ولی با یک تفاوت "کیفی". شاید تفاوت مشروطه و۵۷ تفاوت "کمی" بود اما تفاوت روح جنبش سبز و روح۵۷ تفاوتی کیفی ست. "ما" امروز به تراز کیفاً متفاوتی از «آگاهی از اندیشه آزادی» رسیدهایم. این خودآگاهی جمعی کیفی با خودآگاهی جمعی کمی سال ۵۷ قابل قیاس نیست.
اما نکته اساسی و مورد نظر من در نقد دیدگاه جلائی پور این است که این روح بیشترین تظاهر و پدیدارشدگیاش را در همین سبزهای انقلابی(یعنی جنبش دانشجویی نه مثلا آنهایی که بیرون گود مردم را دعوت به خشونت میکنند)مییابد و نه سبزهای اصلاحطلب. سبزهای اصلاحطلب بیشتر مظهر و محل پدیدار شدگی روح استبداد شرقیاند تا این روح که روح آزادی ست. سبزهای انقلابی نمیخواهند این روح را در انحصار خود داشته باشند بلکه خواهان بخشش و ایثار و فراگیری آنند. آنها خواهان اینند که این روح به تساوی در همگان پدیدار شود حتی در اصولگرایان. اینجاست که این نگاه پدیدارشناختی-مرکز گریز-انسانی با نگاه فاکت شناختی-مرکز گرا-شی کننده در وجه رادیکال آن، تلاقی مییابد و شی شدگی مطلق بر روح مطلق منطبق میشود. از این زاویه است که ناپلئون بناپارت میگوید: «من شیء هستم نه شخص».
نیازی نیست جلائیپور منطقش را عوض کند بلکه فقط از ایشان میخواهیم منطقش را تا انتها ادامه دهد. «جمهوری سازگار با اسلام» که در این مصاحبه مطرح فرمودید آیا یک جمهوری صرفا سازگار با اسلام است یا با اسلام اهل سنت، با مسیحیت، با یهودیت، با بهائیت و ...هم سازگار است؟ و در این صورت به لحاظ ساختاری آیا سازگار است یا فقط به نام؟ یک "جمهوری روادار" و یک جمهوری به طور کلی سازگار، با هیچ دینی سر ناسازگاری ندارد و به اصطلاح از منظر آن، دین هیچ است بیدینی هم هیچ. جمهوریای که دین و بیدینی برایش بی اهمیت باشد محتوای روح جنبش سبز یعنی محتوای آگاهی جمعی ما از اندیشه آزادی ست.
No comments:
Post a Comment