Saturday, July 17, 2010

خون یا خاک؟ سازماندهی جنبش سبز

با قطعی شدن خطر جنگ احتمالا دیگر نه فرصت اصلاح باشد نه فرصت انقلاب(به دلیل عدم آمادگی روحی اصلاح طلبان). پس فرض را بر وقوع جنگی حتمی می گذاریم. این خاک یا زیر چکمه نظامیان آمریکایی-اسرائیلی لگدمال می شود یا آلوده به قدم های شبه-نظامیان جاه طلب سپاه می ماند. در هر صورت، خس و خاشاک هیچ تملکی بر این "خاک" ندارند. مردم برای رهایی خود نمی توانند بر این خاک اتکا کنند چون در دست شان نیست. چه باید کرد؟

جمهوری اسلامی ایران در جان و قلب مردم ایران مرده است. جمهوری اسلامی ایران به لحاظ نمادین مرد. با وجود فیزیکی‌اش چه باید کرد؟


با قطعی شدن خطر جنگ احتمالا دیگر نه فرصت اصلاح باشد نه فرصت انقلاب (به دلیل عدم آمادگی روحی اصلاح طلبان). پس فرض را بر وقوع جنگی حتمی می‌گذاریم. این خاک یا زیر چکمه نظامیان آمریکایی-اسرائیلی لگدمال می‌شود یا آلوده به قدم های شبه-نظامیان جاه طلب سپاه می‌ماند. در هر صورت، خس و خاشاک هیچ تملکی بر این "خاک" ندارند. مردم برای رهایی خود نمی‌توانند بر این خاک اتکا کنند چون در دست شان نیست. چه باید کرد؟


در حقوق بین الملل خصوصی برای "تابعیت" دو سیستم وجود دارد: سیستم خاک و سیستم خون(در واقع این دو دوشاخه سوژگانیت‌اند). بر مبنای سیستم خاک هر کس در یک سرزمین سکونت دارد تابع قوانین آن کشور است وبرمبنای سیستم خون تابعیت هر فرد همان تابعیت کسی ست که خون او در رگ هایش جاری ست. نگاه دولت محور با سیستم خاک بیشتر سازگار است اما از منظر یک جنبش مردمی اولویت با سیستم خون است. بر این اساس می توان جنبشی را مستقل و بیرون از قلمرو دولت مستقر تعریف و برپا کرد. «استقلال» یک جنبش مردمی به این است که مشروط به خون باشد و نه خاک(اینگونه بحث ایرانیان داخل و خارج هم منتفی می شود).


هر دولت کاملی سه پایه دارد۱-قلمرو سرزمینی ۲-نظام قانونی و مشروع ۳-اداره جمعیت و بایو پولیتیک. جنبشی که در قلمرو سرزمینی یک دولت و برمبنای توزیع مکانی آن تاسیس شود یک جنبش فاشیستی است نه مردمی. جنبش نازیسم از این دسته جنبش‌ها بود. یک جنبش مردمی دقیقا می‌خواهد در مکان مداخله کند ودر واقع "خاک"اش را پس بگیرد.


دولت حاکم بر ایران پایه های دوم و سوم یک دولت کامل را(مشروعیت و کفایت) از دست داده است(مرگ نمادین) و تنها برپایه زور و "تصرف سرزمینی"برپا مانده است(وجود فیزیکی). اگر تهدید جنگ نبود این حاکمیت مجبور بود به تثلیث بازگردد اما مادام که این تهدید هست به اتکاء «توحید نظامی» سرپا می ماند و سرنوشت اش به نتیجه جنگ مشروط می‌شود.


«جمهوری اسلامی ایران» مرد. می خواهیم که «جمهوری دموکراتیک ایران» برپا شود اما در این میان مانعی هست: کلیت دیالکتیکی استبداد داخلی و استعمار خارجی پست مدرن. ستیز دیالکتیکی این دو، چرخه‌ای را به راه انداخته است که هر حرکت دموکراتیکی را در خود می‌بلعد و ناگزیرش می‌کند که جذب یکی از دو قطب دیالکتیکی‌اش شود. ما نیاز به یک حرکت پاد-دیالکتیکی داریم تا این دیالکتیک کثیف را براندازیم و این "خاک"را از گوشت قربانی شدن نجات دهیم. این خاک، خانه ماست ما ایرانیان فارغ از هر دین و آئین و قومیتی. این خانه، امروز در تصرف شب-نظامیان جان برکف استبداد است فردا در تصرف نظامیان امپراتور. نتیجه جنگ هر چه باشد فرقی به حال ما ندارد. پس باید خاک ما را که خانه مان است پس بگیریم هم از لات-مذهب های سپاه هم از نظامیان امپراتور. در این راه نیاز به جایی بیرون از قلمرو دولت به یک جای پای ازلی داریم و آن خون است. باید با پا گذاشتن در این جای پای ازلی ، خاک مان را پس بگیریم و در آن «جمهوری دموکراتیک ایران» را برپا کنیم. دولت «جمهوری دموکراتیک ایران» دوپایه از سه پایه یک دولت کامل را داراست:مقبولیت(گیرم برخی آنرا مطلوب ولی ناممکن بدانند)و کفایت(این دولت، توان آن را دارد که که همه جمعیت ایران را با تمام تفاوت های اعتقادی،مذهبی و قومی اداره کند).


دولت «جمهوری دموکراتیک ایران» درست نقطه مقابل دولت «جمهوری اسلامی ایران» است. اولی پایه‌های دوم و سوم یک دولت کامل را دارد (وجود نمادین دارد) ولی دومی تنها پایه اول را داراست(تنها وجود فیزیکی دارد). اینجاست که نقش ارتش مشخص می‌شود. «ارتش پناه ملت»یعنی ارتش باید پایه اول دولت مردمی باشد. ارتش باید از یک طرف مقابل نظامیان خارجی بایستد و از یک طرف مقابل شبه-نظامیان داخلی(فلسفه انحصار خشونت در دست دولت ملی همین است). هر دو دشمن ملتند و به یکسان باید با آنها برخورد شود. ارتش باید بدون تفاوت قائل شدن بین این دو با هر دو بجنگد یا هر دو را به حال خود رها کند. ارتش از ملت است. نظامیان آمریکا حق ندارند یک موشک، حتی یک گلوله به سمت ارتش ما شلیک کنند و گرنه ملت با تمام توان مقابل‌شان خواهد ایستاد. این جنگ، جنگ سازمان اقتصادی-سیاسی-نظامی سپاه و آمریکاست و به ملت و ارتش ایران ربطی ندارد. آمریکا باید ملت و ارتش ملی را از سپاه جدا کند. آمریکا حق ندارد این «تبعیض نظامی» که سال‌هاست در حق ارتش روا داشته شده را مضاعف کند( تبعیض نظامی را باید به فهرست تبعیض جنسیتی، تبعیض قومی، تبعیض مذهبی و ...اضافه کرد). سپاه پایه اول دولت«جمهوری اسلامی ایران» است. ارتش باید پایه اول دولت«جمهوری دموکراتیک ایران»باشد.


اما درباره دو پایه دیگر دولت مان باید نسبت به گسترش آگاهی وسازماندهی جمعیت ساکن ایران و ایرانیان خارج از ایران دست به اقدام بزنیم. در این میان نقش جنبش دانشجویی کلیدی ست. جنبش دانشجویی باید از یک طرف خودش را سازماندهی می کند و از طرف دیگر مردم را سازماندهی کند. اما صورت خودسازماندهی وتشکل جنبش دانشجویی چگونه می تواند باشد؟


بدیهی ست شکاف اصلی یعنی شکاف«جمهوری دموکراتیک ایران/ جمهوری اسلامی ایران» تعیین می‌کند که نام و شکل تشکل دانشجویی مناسب چیست: انجمن دموکراسی خواه. انجمن‌های اسلامی باید منحل و در سراسر دانشگاه‌های ایران و خارج از ایران انجمن های دموکراسی خواه تاسیس شود. اتحادیه سراسری انجمن های دموکراسی خواه(آساد) وظیفه سازماندهی مردم در سراسر ایران را به عهده دارد.


اتحاد دانشجو-ارتشی-کارگر-بازاری-اصناف-اقوام رمز پیروزی ماست.


No comments:

Post a Comment

http://www.balatarin.com/users/marcos/links/submitted