از میان ما سبزها کیست که در جریان آخرین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی (زیرا در جمهوری اسلامی دیگر هرگز انتخاباتی برگزار نخواهد شد نه آزاد نه استصوابی) شعار شرم آور«رای ما یک کلام/نخست وزیر امام» برزبان اش جاری نشده باشد؟
کیست این «نخست وزیر امام» که ما اینقدر تقدیسش کردهایم؟ برای فهم این امر بهتر است به تاریخ مسیحیت سری بزنیم. مهندس موسوی در جریان شکل گیری «تشیع سبز» همان نقشی را دارد ایفا میکند که «پولس قدیس» در جریان شکل گیری مسیحیت دارد. پولس، مامور مالیات امپراتوری روم بود و با اینکه یهودی بود اما شهروند روم محسوب میشد و حتی چندبار در سرکوب یک مشت مرتد به اصطلاح مسیحی شرکت داشت. آخرین بار که برای این منظور رهسپار دمشق شده بود در راه به کشف و شهودی تاریخی نائل میشود. رستاخیز مسیح را تجربه میکند و مسیح او را به خدمت فرا میخواند. اگر از توجیهات برخی مسیحیان بگذریم میتوان تجربه پولس رسول را «مواجهه با خویشتن» نامید(که البته با «بازگشت به خویشتن» شریعتی هزاران سال نوری فاصله دارد). شرط امکان «مواجهه با خویشتن» دگر شدگی ست. پولس دگر شده بود که توانست با خویشتن مواجه شود. این مطلب را میتوان با داستان نمادین-مسیحی «پدر و پسر» توضیح داد(خویشتن در اینجا همان پدر است). به عبارت واضحتر پولس ریاکارانه و در پرده ادعا میکند که «من مسیحام، پسر خدای پدر» و وقتی میگوید«مسیح از میان مردگان برخاسته است»منظور خود اوست ("مردگان" مفهومی نمادین و اشاره به کسانی ست که پیش از این یکی از آنها بوده است به عبارتی فریسیان قاتل عیسی مسیح و پیروان خوار و زبون او). او با خویشتن خویش مواجه شده و آنرا پشت سر گذاشته است و حتی در جریان دعوتش هرگونه ارجاع به خدای پدر و پسر را به عنوان یک امر شخصی برای خودش نگاه میدارد و آنرا از گفتمانش کسر میکند و یک گفتمان عمومی یعنی «زندگی در روح» را تاسیس میکند(مشارکت در روح القدس به عنوان یک امر عمومی). روح در اینجا یک«جامعه مدنی» است، ساحتی بیرون از «قانون موضوعه» که قانونگذاری در آن به تعبیر اسپینوزا عبث، بیهوده و بلکه نقض غرض است. این است که مسیحیت یک «دین مدنی» است و پولس رسول «پسران خدا»را به «زندگی در جامعه مدنی» فرا میخواند. پولس قدیس بقیه عمرش را صرف برپاداشتن این جامعه مدنی بیرون از ساحت قدرت قرار میدهد و به تعبیری دین را از «بیان قدرت»(یهودیت) به «بیان آزادی»(مسیحیت) بر میگرداند.
برگردیم به مهندس موسوی،نخست وزیر امام و رئیس کابینه ای که در زمان مسئولیتش «فاجعه خاوران۶۷» اتفاق افتاد. بعدها(شاید هیچ وقت) فاش خواهد شد که نخست وزیر جنگ در جریان حرکت به سوی چه کشتارعظیمی با خویشتن خویش مواجه شده و نه تنها از کشتار «منافقین» دست کشیده، بلکه خود یک «منافق» شده است به همین دلیل بیست سال روزه سکوت گرفت. به آخرین یادداشت [سایت] ایشان نگاه کنید. بحث «استقلال نهاد دین از نهاد سیاست» همان منطق «مجاهدین خلق» است با این تفاوت که مجاهدین (مثل مرتدهای مسیحی زمان پولس رسول) دولتگرا هستند و در قید «قانون پدر» اما مهندس موسوی تمرکزش بر «جامعه مدنی»ست. میتوان مهندس موسوی را رهبر«سازمان های مجاهدین مدنی» نامید. ایده چنین سازمانی بدون شک «جهاد مدنی» است. در تاریخ اسلام یک وارونگی اساسی اتفاق افتاده است و جهاد اصغر(قتال) به جای جهاد اکبر(مبارزه با "نفس اماره" یعنی« هویت داده شده توسط دولت به فرد» هویتی قابل مبادله وبنابراین یکسان ساز) نشسته است و البته تشیع به روایت علی شریعتی دقیقا در مقابل این جریان پدید آمده است و نه یک مذهب در کنار بقیه مذاهب بوده است. به عبارتی ادعای شریعتی این است که تشیع مساوی «دین اسلام» و نه حتی مذهب اسلام است. تشیع مذهب عام است. اینجا آن جایی ست که میتوان «بنیادگرایی و تروریسم اسلامی»را برانداخت. جهاد اکبر همان جهاد مدنی ست که بر اساس آن «سازمان های مجاهدین مدنی» در روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ و محلهها تشکیل شده و با هم تشکیل یک شبکه وسیع را میدهند که میتوان آنرا«شبکه مجاهدین مدنی خلق» نامید که به هیچ وجه خاص وهویت محور(خودمانی و غیر خودمانی) نیستند بلکه متکثر وعامند و بیرون از قلمرو دولت تشکیل و اداره میشوند. مسائل مالی و اداری این هستههای کوچک سازمانی یکی از مهمترین مواردی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
با این دورنما میتوان باور داشت که مهندس موسوی موفق شود بنیادگرایی اسلامی را در نه تنها در ایران بلکه درجهان اسلام براندازد و ما (فارغ از هر گرایشی لیبرال یا کمونیست یامسلمان یا دموکرات و ...) باید به او اعتماد کنیم و در سازمانهای مجاهدین مدنیاش صادقانه مشارکت کنیم هر چند گذشتهاش (پیش ازمواجهه با خویشتن در سال۶۷ و سکوت بیست ساله پس از آن دقیقا به همین دلیل) شبیه پولس قدیس تاریک باشد و در دم و دستگاه ولایت فقیه زمانی نخست وزیر امام بوده باشد. کینه توزی... را رها کنیم. میزان حال فعلی افراد است(روح الله الموسوی الخمینی) و بلکه گذشته تاریک، شرط امکان «آینده روشن» است چنانکه درباره پولس رسول دیدیم.
No comments:
Post a Comment