در شماره قبلی این مقاله از روایت قدرت-مدار عاشورا سخن گفتیم و از«یزید آنگونه که بود» نه «کاریکاتور یزید» سخن 'گفتیم. در اینجا روایت دیگری ازعاشورا را پی میگیریم.
ادامه مقاله هزینه موروثی شدن ولایت در خاندان خامنهای:
درباره آن وضعیت دینی-سیاسیای که عاشورا در آن اتفاق افتاد این پرسش که «حسین چیست؟» مهمتر از این پرسش است که «حسین کیست؟». حسین چیست؟
حسین از یک طرف یک «رسواگر» است. امت یک پیامبر فرزند آن پیامبر را دعوت به قیام کرده و اعلام همراهیاند حالا میخواهند خود شان او را بکشند. از طرف دیگر خود را «اصلاح گر»معرفی میکند و این دو به هم مربوطند. او نه صرفا برای به دست گرفتن قدرت بلکه پیش از آن برای اصلاح امت جدش قیام کرده است. اما نفس همین قیام علیه امیرمومنان یزید یعنی خروج از «اسلام به مثابه تسلیم». در این وضعیت، میتوان گفت حسین مسلمان نیست. این وضع هر اصلاح گری است. یک اصلاح گرهم باید بیرون مجموعه باشد هم درون مجموعه. بدون این حرکت دوگانه امکان اصلاح نیست. پارادوکس اصلی این است که در این وضعیت تاریخی حسین مومن است ولی مسلمان نیست.
وضعیت تاریخی عاشورا وضعیتی ست که درآن یک طرف «مسلمانان بی دین» قرار دارند و در طرف دیگر«مومنین مرتد». حسین ویارانش از اسلام خارج شدهاند اما به هیچ دین دیگری درنیامدهاند. این وضع مومن مرتد است. این تقابل است که وضعیت را تا بدین حد بحرانی کرده است. «اسلام بدون ایمان» و «ایمان بدون اسلام»، این رسوایی عظیم اسلام است. در این وضعیت چه باید کرد؟ از منظر امت مسلمان بی دین، مومن مرتد را باید به قتل رساند و به قتل میرسانند اما از منظر حسین اشکال از خود اسلام است. اسلام، دینی است که اکثر پیروانش «مسلمان بیدین»اند و«مسلمان مومن» نایاب است. این رسوایی اسلام بود. رسواییای که حسین نمیتواند بر زبان بیاورد و اینجا مطلقا تنهاست. این وضعیت به سبب آن بود که محمد غالبا از مردم اسلام می خواست نه ایمان. او باخود میگوید: «این وضع باید اصلاح شود و من مسئول اصلاح دین جدم هستم». بنابراین در مرتبه اول قاعده «امر به معروف و نهی از منکر» را تفسیر موسع میکند اما بی فایده است زیرا از «اسلام به مثابه تسلیم» خارج شده است و او اکنون یک مرتد است. در این وضعیت تنها باید مومنین مرتد، مقابل مسلمانان بی دین قرار میگرفتند و آنها را کافر و خود را مسلمان مینامیدند (امروز تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاده است). تنها در این صورت حسین میتوانست دین جدش را اصلاح کند. وآیا موفق شد؟ حسین میخواست اسلام را بازتعریف کند به گونه ای که مقوله«مسلمان مومن»ممکن شود. اسلام محمد در روز عاشورا به پایان رسید و پروژهاش شکست خورد اما نه تماما.
«اسلام محمد» اکنون ادامه می یابد اما تنها در قالب جدید« اسلام حسین» حق اعتبار دارد: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات. اسلام سنتی دیگر اسلام نیست کفر است. این مضمون حرکت عاشورا ست. زمانی که «مومنین مرتد» از حالت «در خود» به «برای خود»فرا روئیدند حسین وظیفه تاسیس دین تازه را بر خرابه های دین جدش به انجام رسانده بود. تشیع یک مذهب درعرض بقیه مذاهب اسلامی نیست بلکه «اسلام نو»است و پیامبراین اسلام حسین بن علی ست. حسین به اسلام محمد یک «مکمل تنش زا»اضافه کرد. پیش از او اسلام در دو چیز خلاصه می شد:
ا- شهادت به یگانگی خدا
۲-شهادت به رسالت محمد».
خودسرانه ترین روایت از به قول شریعتی «کاری که حسین در تاریخ کرد» روایت علی خامنهای است. «تحریف عاشورا»به دست این آقا در روایت خواص-محور و یزیدیاش از عاشورا اتفاق میافتد. او باتکیه بر تقابل یزیدی«خواص/عوام» و اصرار بر «بصیرت خواص» مرتکب این جنایت میشود. حسین در واقعه عاشورا به نامه چند نفر«خواص بی بصیرت» اشاره نمیکند. او به خروارها نامهی«عوام» آمدنش را مستند میکند. سخنان خواهرش در«دستگاه ولایت فقیه» هم خطاب به عوام بیشرف است نه خواص بیبصیرت. حسین در واقعه عاشورا روی شرافت انسانی عوام انگشت میگذارد نه بیبصیرتی خواص. او عوام مسلمان ولی بیدین را مورد خطاب قرار میدهد: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید». و پس از شرفزدایی از آنها بود که اسلام تازه را تاسیس کرد و آنها را از اسلام به بیرون پرتاب کرد. حرکت نمادین «نماز ظهر عاشورا» به این معنا بود که شما«مسلمانان بی دین» از آنجا که «شرف»ندارید دیگر حتی مسلمان هم محسوب نمیشوید. شما کافرید واین تنها ما هستیم که «مسلمان»ایم. زمانی که یاران حسین با کوفیان می جنگیدند با این تفکر به میدان نبرد میرفتند که اکنون در حال نبر با کفارند. نماز ظهر عاشورا لحظه اعلام اسلام تازه بود: «اسلام شرف» در برابر کفر (اسلام ِ تسلیم). آری در آن نیمروز بزرگ شرف تنها انسانهای باشرف میتوانستند مسلمان محسوب شوند. این زیبایی عاشورا بود که زینب میگفت. از این پس کوفیان مرتدند نه حسین و یارانش. و زینب وظیفه «به اسلام بازگرداندن مرتدین» را به عهده گرفته است. کوفیان مرتد باید توبه کنند و توبه می کنند. به این ترتیب نهضت توابین به راه می افتد و باقی ماجرا.
حرکت دوگانه حسین در نسخ«اسلام تسلیم» و تاسیس«اسلام آزادگی» بسیار آموزنده است. او همچون ابراهیم وارد رابطهای مطلق با مطلق (خدا) میشود اما بر خلاف ابراهیم رابطهاش سلبی ست نه ایجابی. رابطه ابراهیم با خدا نوعی «موازنه مثبت»است اما رابطه حسین با خدا نوعی«موازنه منفی» است (ویرانی قطعی از دو سو). موازنه مثبت ابراهیم سه روز بیشتر طول نمیکشد و با تحقق محال یا در واقع امرممنوع (قربانی نشدن پسر) پارادوکس حل و فصل میشود اما موازنه منفی میان حسین و خدا، نه روز و نیم طول میکشد و با مرگ دو طرف پایان مییابد. قتل حسین قتل خدا بود («اینهمانی نظرورانه» این دو نه اینهمانی مستقیم و ساده آنها) و این معنای آن است که حسین خون خداست (ثار الله). خدای « اسلام تسلیم» به دست امت اسلام کشته می شود. مرگ خدای « اسلام تسلیم» به دست مسلمانان بی دین خودکشی و خودریشه کنی عوام بود و خدای «اسلام آزادگی»به جای آن نشست. اینگونه کوفیان مرتد شدند. اما کوفیان فراتر از یهودا اسخریوطی که به مسیح خیانت کرد نه تنها به حسین خیانت کردند بلکه بدتر از آنرا مرتکب شدند: خود اورا به قتل رساندند. این است که اگر خودکشی واقعی بار گناه یهودا را سبک کرد اما یک بار خودکشی برای کوفیان کافی نیست. آنها باید بینهایت بار خود را بکشند. آیا عزاداری هرسال روز عاشورا به عنوان «خودکشی نمادین» بی نهایت بار خودکشی کوفیان نیست؟ عزاداری عاشورا یک «سنت انقلابی» است که ابدیت را به لطف «تکرار»در زمان مستقر کرد. عزاداری عاشورا یک سنت شرف و آزادگی است. دین تشیع را در مقایسه با «مسیحیت» می توان «یهودائیت»نامید. اگر یهودیت دین «رهایی» ست ومسیحیت دین« آزادی» است یهودائیت دین «آزادگی» است و شرف. به این ترتیب مثلث دین مطلق کامل می شود: تز (یهودیت)، آنتی تز (مسیحیت) ،سنتز (یهودائیت). مسیحیت شریعت را با ایمان معلق میکند و یهودائیت ایمان را با شرف. این "نفی در نفی" و«تعلیق تعلیق» مضمون امر مطلق است. در مسیحیت ،شریعت تعلیق و باوساطت مسیح حفظ می شود یا به عبارتی شریعت بدون «زندگی در مسیح»هیچ است. در تشیع، ایمان به عنوان امر معلق شده حفظ می شود اما به میانجی حسین: ایمان بدون عشق به حسین هیچ است. اما چرا یهودائیت صورت نهایی دین مطلق است؟ اگر پارادوکس ایمان این است که«فرد به عنوان جزئی برتر از کلی ست»و این پارادوکس در ایمان حل نشدنی ست اما در حرکت حسین این پارادوکس به گونه ای این جهانی و سکولار حل شده است:«فرد به عنوان جزئی به اعتبار شرافت انسانی اش برتر از کلی و قابل مقایسه با مطلق است». حتی خود خدا هم نمی تواند شرف شما را لگدمال کند. این کار خودکشی خداست.
حسین چراغ راه نجات ازوخیم ترین وضعیت های ذلت بار است(ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات). در تمام وضعیت های ذلت بارباید به تبعیت از سرور آزادگان جهان گفت: مرگ با عزت برتر از زندگی باذلت است ومن به سوی مرگ می روم. این پیام ساده،این جهانی و انسانی حسین است. او پاسدار شرف انسانی و حافظ مرز میان انسان و حیوان است. فاصله تعلیق انسانی امر دینی(شرف) با تعلیق دینی امر اخلاقی(ایمان) دقیقا فاصله زمین تا آسمان است. پس آیا همان گونه که علی شریعتی می گفت حسین «وارث آدم» نیست؟
No comments:
Post a Comment