در شرایطی که شاهد اراده به تغییر شرایط از طرف اسلامگرایان حاکم بر ایران (به اصطلاح اصولگرایان) هستیم با کمال تاسف جمهوریخواهان (به اصطلاح جنبش سبز)آمادگی لازم برای حصول توافق را ندارند. نمیتوان با توافق ذهنی و انتزاعی بر سر یک نام («جمهوری اسلامی» به عنوان جامع دو گروه اسلامگرا و جمهوریخواه) اختلاف را حل و فصل کرد و بحران داخلی را خاتمه داد. باید به یک توافق مشخص و عینی مثل توافق سکولارها و اسلامگرایان درترکیه امروزی دست یافت ولی زمینه این مهم فراهم نیست. این امر ناشی از سردرگمی و تاریک اندیشیایاست که جمهوریخواهان به آن دچار شدهاند و این سردرگمی به نوبه خود ریشه در گم کردن هدف و تعاریف انتزاعی و غلط از هدف جنبش همگانی ست.
نمیتوان هدف جنبشی با این عظمت، وسعت و فراگیری را به مثلا «انتخابات آزاد» یا حتی «تغییر قانون اساسی» تقلیل داد. این موارد تنها پارههایی از هدف بزرگ این جنبش است. اما به راستی هدف این جنبش چیست؟ اجازه بدهید با شعری از حافظ شیراز به مقصود خود نزدیک شویم. شعری که به خاطر آن میتوان او را ستایشِ ستایش نیچه دانست (تو آن موشی که کوه زاد). این شعر بیانگر چیزی درحافظ است بیش از خود حافظ:
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
رویای آغازین ما در جنبش سبز تعریف و آفرینش یک انسان دیگر و یک دنیای دیگر بود اما با کمال تاسف رویایمان را رها کردیم و این جنبش را به خواستهای طبقه متوسط شهری تقلیل دادیم و جنبش همگانی را به جنبشی برای رهایی و آزادی طبقه متوسط شهری فروکاستیم و به این ترتیب هدف را گم کردیم. در این تاکید البته حقیقتی و فلسفهای نهفته بود که امروز باید به آن رجوع کنیم بی آنکه همگانی بودن جنبش را از کف بدهیم. تاکید بر طبقه متوسط شهری در حقیقت اشاره به این امر بود که هدف توامان جنبش «دموکراسی» و«رفاه همگانی» است نه یکی بدون دیگری. در واقع نمیتوان با وجود فقر به دموکراسی اندیشید و از طرف دیگر دیکتاتوری هم زاینده فقر است. هدف جنبش تربیت و آفرینش «شهروند دموکرات و مرفه»و به تبع آن«جامعه دموکراتیک و مرفه»است. جنبش سبز یک بعد مادی دارد(رفاه همگانی)و یک بعد معنوی(اخلاق دموکراتیک). این امر هم ضامن قدرت جنبش و هم حقانیت آن است و گرنه یک جمهوریخواهی صوری که صرفا در پی انتخابات آزاد و احیانا تغییر قانون اساسی باشد کم توان و بی رمق است و راهی به دهی نمیبرد. جمهوریخواهی حقیقی باید توش و توان خود را از تودههای مردم، زنان و جوانان بگیرد و خواهان رفع تبعیض سیستماتیک علیه همه اقشار و اقوام و مذاهب وایدئولوژیها باشد.
اما زمانی که هدف جنبش را اینگونه تعریف کردیم هر گروهی راه حل از پیش حاضر و آمدهاش را پیش میکشد و ممکن است کار به توتالیتاریسم کشیده شود. یکی «لیبرال دموکراسی» را پیشنهاد میکند دیگری «سوسیال دموکراسی» را وبعدی «کمونیسم» و الی آخر. آیا این امر بن بست جنبش است و باید دست به انتخاب زد؟ پاسخ منفی ست. باید از تحمیل کلان روایت ها به دیگران دست کشید ودر عوض ظرفی تهی (امر کلی) پدید آورد که همه گروهها بر سر محتوای حادث و امکانی آن(غیر ضروری) و به عبارت دیگر بر سر «هژمونی موقت» با هم به صورت دموکراتیک مبارزه کنند(لاکلائو و موفه). تحقق «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» تنها به این شکل ممکن است. بنابراین هدف جنبش سبز پدید آوردن ظرفی فراگیر برای احزاب چپ و راست، تشکلها، جنبشهای کارگران، اقوام، مذاهب سرگوب شده، زنان،معلمان و بقیه اصناف است. اما در این باب نباید نزاع های خیالی به راه انداخت و مقتضیات مابعد دولت دموکراتیک را به شرایط ماقبل دولت دموکراتیک تعمیم داد. از طرفی نمیتوان مساله دولت و «تسخیر قدرت» را به جرم «دولت محوری»کنارگذاشت.
گرچه نقطه عزیمت ما جامعه مدنی است و جامعه مدنی «هدف در خود و برای خود» است و دولت «هدف در خود و برای خود» نیست اما «تسخیرموقت دولت»(مسالمت آمیز یا غیرمسالمت آمیز) برای ایجاد «تغییرات دائم» در جامعه مدنی ضروری ست. تصاحب دولت برای همیشه یعنی مالکیت بر دولت غیرقانونی است. هردولتی و هر منصبی باید موقت باشد. وجود دولت مادام العمر و منصب مادام العمر مساوی دیکتاتوری است. بنابراین به طور مشخص جنبش سبز باید دو هدف معین را دنبال کند: هدف موقتی و میانجی گر«تسخیر دولت » و دیگری هدف دائمی، بدون میانجی، در خود و برای خود«تشکل های جامعه مدنی». امروز ما با مشکلی به نام یک دولت غیر دموکراتیک رویاروئیم که با اعمال زور مانع از تحقق تشکل های جامعه مدنی (احزاب، اتحادیه های کارگری، اتحادیه اصناف،تشکل های زنان و....) میشود. این مانع باید کنار زده شود و به جای آن دولتی دموکراتیک پدید آید. دو حالت بیشتر ندارد: یا دولت غیر دموکراتیک شکل گیری نهادهای جامعه مدنی را میپذیرد و با جنبش سبز به توافق میرسد یا باید برانداخته شود. بدیهی ست تنها زمانی توافق حاصل شده اعتبار دائمی پیدا میکند که این توافق با تغییرقانون اساسی و دموکراتیک سازی ساختار قانون اساسی همراه باشد و گرنه توافقی موقت بوده و به زودی توسط دیکتاتور زیرپاگذاشته میشود(هرچند در شرایطی خاص نباید از فواید یک توافق موقت چشم پوشی کرد). توافق مبهم و بدون نتیجه عینی مصداق سازشکاری ست و باید از آن پرهیز کرد.
نکته نهایی و مسالهای که فوریت دارد مساله هستهای ست که در شرایط خطرناک کنونی کشور، حل نشدنش هرگونه توافقی را بیمعنی میکند. این مساله یک راه حل روشن دارد: رفراندوم. ممکن است مردم به این شکل کنونی بخواهند ادامه دهند یا تصمیم دیگری بگیرند. هر تصمیمی که مردم بگیرند ما تا آخر پای آن میایستیم.
No comments:
Post a Comment