قرن بیستم، قرن مضحک تعطیلات عقل بود. شاید پس از آنهمه فشار، سنگینی و استبداد عقل که «روشنگری»برجهان تحمیل کرده بود اکنون زمان استراحت عقل فرا رسیده بود، یک روز تعطیل و بیشتر از یک روز. این استراحت طولانی و خشونت بار برای یک دوره طولانی تر و سختتر حکومت عقل ضروری بود. در ایران هفتاد ساله اخیر این تعطیلات با نام حزب توده گره خورده است. چه بخواهیم چه نخواهیم تاریخ هفتاد ساله اخیر ایران را حزب توده نوشته است. اما این تاریخ را چگونه نوشته است؟ به دنبال شکست روشنفکری لیبرال و ملیگرا از روحانیت تشیع در انقلاب مشروطه وکودتاهای مکرر علیه دستاوردهای ناقص آن انقلاب، روشنفکری چپ و حزب عظیم اش با «نقد مذهب»(نقدی که پیش شرط ضروری هرگونه نقدی ست)پا به عرصه سیاست و فرهنگ ایران گذاشت. حزب توده در کمترین زمان ممکن قدرت فرهنگی-سیاسی جامعه را تصاحب کرد و به مهمترین حزب آن زمان و شاید همیشه ایران بدل شد.
این حزب میرفت تا قدرت را به تمامی از آن خود کند اما ۲۸ مرداد نقطه عطفی در تاریخ این حزب، روحانیت و ملت ایران شد. تا قبل از این تاریخ، روحانیت در فضای شیعه صفوی و شیعه قجری سیر میکرد و همیشه در نقش یک «مانع» در مقابل پیشرفت و مدرنیته ظاهر میشد. تودهای ها که کودتای آمریکا را خنثی کرده بودند برای نشان دادن وزن سیاسی و قدرتشان به مصدق (که وزن زیادی برای آنها قائل نبود) با روحانیت همدست شدند و روحانیت هم شاه را برگرداند و مصدق را خلع کرد. ۲۸ مرداد لحظه وحدت حزب توده و روحانیت شیعی بود برای نشان دادن قدرتشان به مصدق. در این ازدواج تاریخی نطفه حرام دو همزاد بسته شد: مسلمان تودهای و تودهای مسلمان. از نطفه «مسلمان تودهای» تلخک قرن خمینی کبیر پدید آمد و از «تودهای مسلمان» برادر مسعود رجوی. این اهمیت مقوله «مقدس-حرامزاده» درفهم تاریخ سده اخیر ایران است.
ژیژک این مقوله را با اصطلاح «امر متعالی-مستهجن» تبیین میکند او درساخت این اصطلاح «اینهمانی نظرورانه» هگلی را مدنظر دارد. اینهمانی نظرورانه در نزد هگل یعنی این حکم نامتناهی که «جوهر سوژه است» یا این حکم که«روح یک استخوان است». روح به قدری نیرومند است که اینهمانی خود را با ماده ای سراپا لخت و بی حرکت تصدیق کند و آنرا نفی کند و تعالی بخشد. حتی بی جان ترین ماده هم نمی تواند از چنگ قدرت وساطت روح بگریزد. زمانی که ما از اینهمانی نظری تودهای و مسلمان شیعی (نه اینهمانی مستقیم ... آن دو) سخن میگوئیم به این معناست که «تودهای» به قدری نیرومند است که اینهمانی خود را با «دگمترین مسلمانان جهان» تصدیق کند (صحبتهای خسرو گلسرخی را در بیدادگاه شاه و واژه «مولا حسین»را به یاد آرید) و آنرا نفی کند و تعالی بخشد. این لحظه حدوث اینهمانی تودهای و مسلمان یا در واقع اولین انقلاب اسلامی و واژگونی اسلام شیعی (یا به تعبیر ابولحسن بنی صدر«انقلاب در اسلام») در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داد. این لحظه، لحظه نطفه بستن تشیع پهلوی است تشیعی که دکتر شریعتی با فرافکنی ونوعی«ریاکاری والامنشانه» آنرا با نام«تشیع علوی»غسل تعمید میدهد. زمانی که او از شیعه به عنوان یک حزب تمام عیار سخن میگوید احتمالا حزب قدرتمندی مثل حزب توده را مدنظر داشته است. با این حال شریعتی تنها «مامای» این نوزاد بود نوزادی که در رحم روحانیت شیعه جای گرفته بود.
ژیل دلوز، فلسفه را نوعی لواط گری میداند: «شما به یک فیلسوف دیگر فرزندی میدهید فرزندی از آن خود او». در اینجا هم حزب توده به روحانیت تشیع فرزندی عنایت کرد فرزندی از آن خود روحانیت:«روح الله» خمینی. این فرزند اصیل روحانیت تشیع نظریهای داشت که جدی گرفته نمیشد همه بر اساس نظریه «امامت موقت فقیه» یا «دموکراسی هدایت شده» که ترجمه دکتر شریعتی از «دیکتاتوری موقت پرولتاریا»بود قیام کردند و سلطنت را برانداختند. اما همانگونه که دیکتاتوری پرولتاریا در هیچ کجا به دموکراسی صوری تن نداد در اینجا هم ترجمهاش به زبان فقهای شیعی(بهشتی واژه جالبتری داشت: «استبداد صلحاء») نیز به دموکراسی صوری تن نداد. زمان آن نظریه گذار ( امامت موقت فقیه) منقضی شد و ولایت مادام العمر فقیه به جای سلطنت پهلوی نشست و نظریه رسمی شد. اینگونه انقلاب کمونیستی-اسلامی ۵۷ برای رهایی«مستضعفان»(ترجمه اسلامی«پرولتاریا») از۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شروع شد و در خرداد ۱۳۴۲ به اوج رسید و در بهمن ۵۷ پیروز شد. پیروزی «توده ای-مسلمان»ها در بهمن ۵۷ سرآغاز تجربه همه انواع انقلاب های کمونیستی بود. بهمن۵۷ را با فوریه ۱۹۱۷ روسیه مقایسه کردند و اشغال سفارت آمریکا را به عنوان حرکت«اکتبر۱۹۱۷» رقم زدند و حذف منشویک ها آغاز شد. پرواضح است که مرجع تقلیدی مثل آیتالله شریعتمداری را باید به بدترین شکلی سرکوب می کردند. او از «فقه کمونیستی»چه میدانست؟!
در جریان انقلاب باید دو دسته از فقهاء کمونیست را از هم تفکیک کرد و اشتباه گرفتن آنها با هم منصفانه نیست:
۱-«فقهاء مائوئیست» به رهبری موسوی خوئینیها و آن به اصطلاح «خط امام»
۲- «فقهاء استالینیست»به رهبری «شهید» بهشتی و اعضاء حزب استالینیستی «جمهوری اسلامی» مثل هاشمی، خامنهای، باهنر و...
فقهاء مائوئیست «انقلاب فرهنگی» را به راه انداختند و فقهاء استالینیست، «تصفیههای استالینیستی»را و اولین کسی که باید حذف میشد«تروتسکی انقلاب ۵۷»، ابوالحسن بنی صدر بود و حزب تروتسکیست «مجاهدین خلق». انفجار ساختمان حزب استالینیستی، فقهاء استالینیستی را به صدر سیاست ایران رساند. بازمانده آنها سه قوه را بدست گرفتند. در این دوره تنها شکاف موثردر سیاست ایران شکاف« فقهاء مائوئیست و فقهاء استالینیست» بود و این شکاف روحانیون مبارز را دوپاره کرد: جامعه روحانیت مبارز(فقهاء استالینیست)و مجمع روحانیون مبارز(فقهاء مائوئیست). فقیه لنینیستی مثل «امام راحل» بیشتر نقش«پدر دلسوز» را برای این دو دسته بازی می کرد گرچه به مائوئیستها نزدیکتر بود. او حتی اوایل انقلاب در مقابل فقهاء استالینیست از تروتسکی انقلاب۵۷ که در کمترین زمان ممکن ارتش را بازسازی کرد و فانتزی پیروزی دوهفتهای صدام را برهم زد دفاع کرد اما مثل لنین فقط دو سال بعد از انقلاب زنده ماند. لنین انقلاب۵۷ در خرداد ۶۰ مرده بود.
Friday, September 10, 2010
۲۸ مرداد: زایش تودهای مسلمان و مسلمان تودهای
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment